قدس آنلاین: دست بر قضا، این دومی گاهی میتواند اهمیت بیشتر و نقش مهمتری در عبرتآموزی داشته باشد، آن هم اگر شخصیتی مانند «شریح قاضی» باشد که اغلب تاریخنویسان و روایتکنندگان، بخشی از ماجرای کربلا را زیر سرِ او و فتوایش میدانند. برخیها هم البته هستند که مفهومی به نام «فتوای شریح» را خیلی قبول ندارند و از آنها داغتر کسانی که عجولانه و لجوجانه، از بیخ و بُن، وجود و تأثیرگذاری شخصیتی به نام «شریح» را در واقعه کربلا منکر میشوند! ... حالا شما در مورد شخصیت مرموز و عجیب و غریب « شریح» و فتوایش چگونه فکر میکنید؟
از ایران تا یمن
بین تاریخنویسان قدیمی هم بر سر « شریح» اختلاف نظر وجود دارد. البته نه برسرِ وجود یا وجود نداشتنش. تذکرهنویسان، دانشمندان نسبشناس و تاریخنویسان درباره اصل و نسب «شریح» با هم اختلافنظر دارند و همین اختلاف نظر، فرض نخست یعنی اینکه «شریح» فقط یک شخصیت افسانهای است را رد میکند. قطعاً این همه تاریخنویس و دانشمند، بیکار نبودهاند که وقتشان را برای بحث و سند رو کردن درباره کسی که وجود ندارد ، تلف کنند. آنها متفق القولاند که هم «شریح بن حارث کندی» و هم چند نسل از گذشتگانش همه در یمن به دنیا آمدهاند . منتها برخی تاریخنویسان با توجه به شجرهنامه اومعتقدند جدّ پنجم او-به نام رائش-از فرزندان ایرانیانی بوده است که در زمان خسرو انوشیروان و به دستور او به عنوان سرباز، به سرزمین یمن آمده و پس از وفات انوشیروان در همین سرزمین ماندگار شده و برای اینکه حامی و متحدی داشته باشند به قبیله « کنده» پیوستند. این قبیله سالهای طولانی پیش از اسلام برای خود در منطقه برو و بیایی داشتند و حاکم و همهکاره جنوب شبه جزیره عربستان محسوب میشدند.
جوان درسخوان
هم قبیلهایهای « شریح» در تاریخ صدر اسلام خیلی نقشآفرینی کرده و در حوادث مختلف تأثیرگذار بودند. از شورشها و زد وخوردهای دوران خلیفه نخست بگیرید تا دوران خلیفه سوم، زمان زمامداری امیرالمؤمنین و بعد هم رخداد کربلا، همهجا « کندیان » حضور پررنگ دارند. میگویند پس از فاجعه و جنایتی که در صحرای کربلا رقم میخورد، 30 سر بریده شده از اصحاب امام حسین(ع) بر نیزههای افراد همین خاندان بالا میرود و در کوفه به «ابنزیاد» تقدیم میشود! «شریح» از اعضای چنین قبیله و طایفهای است و دست بر قضا حضور و قدرت گرفتن اندک اندکش در کوفه، تا حدی وابسته به «کندیان» است که تعداد زیادی از آنها در این شهر ساکن شدهاند. او رشد و پیشرفتش را پس از اسلام آوردن آغاز میکند و جالبتر اینکه همه علمآموزیاش هم مربوط به دورانی است که یا با علی (ع) رفت و آمد و همنشینی دارد و یا با دیگر چهرههای سرشناس و عالم آن روزگار.
همهکاره کوفه
کسی از تاریخنویسان مدعی نشده است که « شریح» آدم بیعرضه و بیدستوپایی بوده که فقط با سوءاستفاده از شرایط خاص دوران صدر اسلام به پست، مقام و جایگاه ارزشمندی دست یافته است. برعکس خیلیها او را انسان زیرک و باهوشی میدانند که هم تحصیلکرده و داناست و هم به خوبی میتواند جریانها و شخصیتهای زمان خودش را بشناسد. پس از رحلت رسول اکرم(ص)، شریح هنوز جوان و ناشناخته است و خبری و نشانی هم از او در جریانات سیاسی و اجتماعی آن روزگار نیست. در دوره خلیفه دوم اما« شریح» به 40 سالگی رسیده و فرد باسواد و پختهای است، بنابراین مدتی به عنوان همهکاره کوفه تعیین میشود و بعد هم که اصول قضاوت را فرا میگیرد، قاضی این منطقه میشود. با آغاز زمامداری امیرالمؤمنین(ع)، شهرتش از کوفه فراتر رفته و در مجموع به عنوان یک رجل سیاسی – اجتماعی و چهره تأثیرگذاری که گوش و چشم خیلیها به دهان او و رفتارش دوخته شده، شناخته میشود. شاید سواد و تجربه او سبب میشود حتی با آغاز زمامداری امیرالمؤمنین(ع) در منصب قضاوت باقی بماند. این منصب البته تا زمانی است که در قضاوت میان علی(ع) و مرد یهودی اشتباه میکند و هشدار نخست را میگیرد و بعد هم گویا وقتی به گوش امیرالمؤمنین میرسد که خانهای مجلل و اشرافی خریده ، برکنار میشود. برخیها نوشتهاند این ماجرا یا اتفاقی دیگر سبب تبعید او توسط علی(ع) شده است.
لحظهشناسی
بحث، بحثِ « لحظهشناسی» است. اینکه چگونه یک تصمیم نابهجا، یک سهلانگاری و اندیشیدن به حفظ موقعیت خود، سبب میشود ماجرایی بزرگ در تاریخ رقم بخورد یا نخورد. «شریح» همانقدر که به زیرکی و باسوادی معروف است، متهم به این است که در دوران هر حاکم و خلیفهای، بیشتر از هر چیز به منافع، پست و مقام خود و بعد جلب نظر مقام بالاتر میاندیشیده است. «شریح» با یک تصمیم درست پیش از ماجرای کربلا، میتوانست حرفهایی بزند و کاری کند که نشانی از «ابن زیاد» باقی نماند، مردم کوفه قدرت را در دست بگیرند و با رسیدن امام حسین (ع) با او اعلام بیعت کنند. اما از جاسوسان ترسید، به آینده شغلی خودش و مسند قضاوتی که میگویند 50 یا 70 سال بر آن تکیه زده بود، اندیشید و با سکوتش، مسیر تاریخ را عوض کرد. اگرچه برخیها میگویند اثر و سندی مکتوب و محکم از فتوای معروف او علیه امام حسین (ع) وجود ندارد اما چشمها، مغزها و دلهای بیدار تاریخ وقتی به نحوه زندگی، رفتار و موضعگیریهای «شریح» در بزنگاهها و مراحل حساس تاریخی نگاه میکنند، این فتوای ضمنی او را حتی در سکوت و سخن نگفتنش میبینند. حالا چه خودش فتوا داده باشد و چه «ابن زیاد» آن را به نام او جعل کرده باشد. «شریح» پیشاپیش و با سکوت و مصلحتاندیشیاش به این فتوای داده یا نداده، مُهر تأیید زده است.
انتهای پیام/
نظر شما